پسر عاشقپیشه تهرانی جلوی دختر همسایه خودش را آتش زد!
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۲۰۰۲۷
سهشنبه شب گذشته پسر عاشق پیشه همراه با خانواده برای خواستگاری از دختر مورد علاقه اش اقدام می کند. اما برخلاف باورش، هرچه رشته کرده بود، پنبه شده و جواب دختر به این خواستگار عاشق در یک «نه» خلاصه شد؛ جواب منفیای که همان جا خشم پسر را برانگیخت و باعث شد که پسر عاشق پیشه با حالت تهدید به خانواده بگوید: «بد می بینید!»
خواستگاری تمام شده و خانواده دختر نیز تهدید او را جدی نمی گیرند تا اینکه دقیقاً چند ساعت بعد از خواستگاری و در بامداد روز چهارشنبه (۶ اردیبهشت) پسر جوان وقتی می بیند که عشقش از دست رفته و دیگر دلیلی برای زندگی بدون معشوق ندارد، با داد و بیداد به طبقه دوم ساختمان محل زندگی اش که در محله دختر همسایه است رفته و شروع به ریختن بنزین روی خود می کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مادر و برادر دختر سریع از خانه خارج میشوند تا او را منصرف کنند اما پسر عاشق پیشه که آب از سرش گذشته، با شعله فندک خود را به شکل دردناکی میسوزاند تا شاید اینگونه آتش عشقی را که از دختر در دل داشته، ثابت کند.
سوختگی مادر و برادر دختر جوانمادر و برادر دختر وقتی با صحنه خودسوزی این مرد عاشق مواجه می شوند به سرعت اقدام به خاموش کردن وی می کنند که متأسفانه آنها نیز به صورت شدید دچار سوختگی شده و هم اکنون در ICU بستری هستند.
در محله چه گذشت؟ظهر روز گذشته بود که برای دیدن جزئیات دردناک این ماجرا به محل این حادثه در یکی از خانه های ۴ طبقه میدان ۷۴ نارمک مراجعه کردیم. محله ای که با گذشت چندین ساعت از این اتفاق تلخ، هنوز در بهت و ناباوری بسر می برد و اهالی به صورت درگوشی خبر این خودسوزی را به یکدیگر می دادند. پیرمردی چهارشانه، دائم در محله می چرخید و اجازه صحبت درباره این اتفاق را به کسی نمی داد.
سرانجام سراغ یکی از مغازه داران محله رفتیم تا درباره خودسوزی این مرد جوان صحبت کند. او می گوید: « این مرد تازه به محله ما آمده بود و زیاد او را نمی شناختیم اما در کل خبر داشتیم که به خاطر آن دختر آمده است. حتی این اتفاق نیز وقتی رخ داد که این مرد در خواستگاری از دختر، «نه» شنید.»
سپس وارد کوچه شده تا به آخرین خانه برسیم. خانه ای که پایه های ساختمانش بعد از این خودسوزی با حرف های مختلف مردم، سست شده است. کمااینکه قفل سازی نیز برای درست کردن قفل خانه دختر آمده اما بدون شک کار او تأثیری در این اتفاق ندارد چرا که حتی اگر قفل ها نیز به صورت کامل عوض شوند باز دیوارهای این ساختمان به این خودسوزی جانسوز گواهی می دهند.
البته در این حادثه تنها این افراد با مشکل روبرو نشده اند و پیرزن ساکن در طبقه چهارم این ساختمان نیز به دلیل دود جمع شده در آپارتمانش، مورد درمان قرار گرفته است. همچنین حال روحی دیگر ساکنان این ساختمان نیز به شدت به هم ریخته است. به گفته شاهدان، جنازه این پسر عاشق پیشه تا ساعت ۱۰ صبح روز گذشته در خانه بوده است.
پتوهای سوخته باقیمانده هنگام خودسوزی این فرد نیز در حیاط، شرایط غیرعادی خانه را یادآور می شوند.
ماجرای این خودسوزی عاشقانه ساعت ۴ صبح دیروز بلافاصله به کلانتری ۱۲۷ نارمک گزارش شد و بعد از تحقیقات میدانی با دستور بازپرس صاحبجمعی از شعبه ۶ دادسرای امورجنایی تهران جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و عجیب اینکه هنوز خانواده این پسر که ادعا می شود در همسایگی دختر جوان زندگی می کردند شناسایی نشده اند و حتی برای پیگیری پرونده پسرشان به پلیس مراجعه نکرده اند.
منبع: آخرین نیوز
کلیدواژه: پسر عاشق پیشه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۲۰۰۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198